Mind-Games Forever

playing the

Mind-Games Forever

playing the

محل کاری برای من

محل کار من یک جای خاص است و در آن با عجیب و غریب ترین آدم های دنیا سروکار دارم که مشتریان ما هستند. فکر میکنم هزاران آدم از جاهای مختلف دیده ام و میتوانم بگویم حدود 40تا 50 درصد آنها عجیب و غریب و 20درصدشان رسما دیوانه بودند. دیوانه یعنی واقعا اشخاصی که دارای مشکل یا پدیده های روانی هستند. گاهی اوضاع انقدر حاد می شود که احساس میکنم که در تیمارستان کار میکنم. ولی اکثر مواقع شرایط خوب است و با آن سازگارم. 

جالب اینجاست که هر دیوانه ای منحصربفرد است و ویژگی های خاص خود را دارد. از این بین تا حالا تعداد اندکی بودند که باعث ترسم شدند. اغلب آنها بی آزار هستند و بیشترین رنج این پریشانی شان، گریبانگیر خودشان می شود.

مردی بود حدودا 50 ساله که چند مشکل داشت: وسواس شدید، دست هایش از بس شسته شده بودند سفیدک زده بودند، او همچنین عادت داشت ساعت های طولانی در یک اتاق کوچک راه برود یا تمام شب را در حمام به سر کند. اما آزارش به کسی نمی رسید و صدایش را نمی شنیدی.

البته این مورد بسیار افراطی بود. موارد دیگر هم داشتیم که در اثر امتحان کردن دراگ های مختلف،پس از مدتی کاملا از حالت عادی خارج شده بود. دختری که ناگهان روی زمین میخوابید و جیغ می زد، مردی شدیدا و بی نهایت هیز که بیمارگونه به هر زنی که از جلوش رد میشد زل میزد چنان برانداز می کرد حتی به قیمت خم شدن گردنش تا حد شکستن. واقعا عجیب بود. 

این آدم ها را تا مدتی تحمل میکردیم و بعد که از حد خود برای بار چندم خارج شدند، بیرونشان می کردیم. 

نکته مشترک جالب تمام آنها این بود که هیچ کدام از این افراد قبول نداشتند که مشکل دارند، بلکه تصور می کردند که نرمال هستند و مورد ظلم دیگران واقع شده اند.

در این شغلم خیلی چیزها آموختم و هر روز بیشتر می آموزم. اینکه آدمها چقدر خاص هستند، هر کدام رنگ متفاوتی دارند. با بعضی ها میتوانم به سادگی ارتباط برقرار کنم اما با بعضی دیگر اصلا. 

خلاصه دنیای عجیبی داریم و از این شغل متنوع و »پربالاپایینم« راضی ام. 

میتوانم یک سریال جذاب از روزهای کارم بسازم. 


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد