چقدر عجیب است تعامل با ایرانی ها. از هر چیز ساده ای، معنایی پیچیده می سازند.
از هر حرف ساده ای ، برداشت پیچیده ای دارند. چرا اینطوری است؟ هرگز نفهمیدم.
جامعه پیچیده ای هستیم فوق العاده.جواب ساده و واضح جلوی ما قرار دارد و ما به فکر هزار جواب دور از ذهن هستیم.
منم ایرانی ام ولی هرگز این پدیده را درک نکردم ، شاید من خیلی ساده ام.
عجیبه امروز عکس های قدیمی ام را نگاه می کنم. می بینم شاید به ندرت خودخواه بوده ام. خودخواه به معنایی مثبت یعنی هوای خود را داشتن، کاری برای بهتر شدن خود کردن، برای خود فرصت ایجاد کردن و از توانایی ها استفاده کردن. چطور می توان خودخواه بود؟
خب برای من هم روزهایی می آید که واقعا نمی خواهم کسی را ببینم... دلم می خواهد تمام روز در اتاقم تنها باشم با فکرهایم و سرگرمی هایم. خیلی عجیب نیست. احساس می کنم من هم به آن «غار» نیاز دارم و این فقط مختص مردها نیست. دلم یک ساحل خلوت و آرام و بی دغذغه ج.ا می خواهد. (آیا به عنوان یک زن این ممکن است؟)
ما زن ها هیچ وقت تنهاییمان را به رسمیت نشناختیم. همیشه کسی بوده آن گوشه و کنار که چشمی نظری حتی دورادور به دارد. همیشه مورد مشاهده بوده ایم. همیشه در اختیار دیگری بوده ایم. هیچ گاه کسی یا کسانی در اختیار ما نبودند و اگر بودند، خجالت می کشیدیم یا وابسته شان می شدیم.
چه احساسی است؟: این که کسانی در اختیار تو باشند اما تو مستقل باشی. واقعا دلم می خواهد بدانم. در دنیای امروز، زنانی هستند که این را تجربه می کنند. زنانی مستقل با تنهایی پرشکوه... البته ناگفته نماند که اغلب آدم ها، تنهایی ملال آور دارند... .
چقدر کلمه ی تنهایی بار منفی با خود دارد. باید کلمه ی بهتری برای حس استقلال و بی نیازی به دیگران و در عین حال، بی کس نبودن پیدا کرد....
ما به عددها معناهایی می بخشیم و گاهی هم این معناها درست از آب در می آیند. فقط کافی است آن ها را به «فال نیک» بگیری. شاید بهتر باشد بگوییم بهتر است تمام اتفاقات زندگی را به فال نیک بگیریم. چون ماهیت جهان جز «خیر» نیست.
وقتی برمی گردی به گذشته و اتفاقات تلخ و شیرین را مرور می کنی، می بینی که جز نتایجی در نهایت خوب، چیز دیگری نداشته اند. پس چرا نگران باشیم؟ منطقی است که آسوده خاطر زندگی کنیم و با فکر روشن و باز نسبت به بالا پایین های زندگی. پذیرا باشیم، همین.