خب برای من هم روزهایی می آید که واقعا نمی خواهم کسی را ببینم... دلم می خواهد تمام روز در اتاقم تنها باشم با فکرهایم و سرگرمی هایم. خیلی عجیب نیست. احساس می کنم من هم به آن «غار» نیاز دارم و این فقط مختص مردها نیست. دلم یک ساحل خلوت و آرام و بی دغذغه ج.ا می خواهد. (آیا به عنوان یک زن این ممکن است؟)
ما زن ها هیچ وقت تنهاییمان را به رسمیت نشناختیم. همیشه کسی بوده آن گوشه و کنار که چشمی نظری حتی دورادور به دارد. همیشه مورد مشاهده بوده ایم. همیشه در اختیار دیگری بوده ایم. هیچ گاه کسی یا کسانی در اختیار ما نبودند و اگر بودند، خجالت می کشیدیم یا وابسته شان می شدیم.
چه احساسی است؟: این که کسانی در اختیار تو باشند اما تو مستقل باشی. واقعا دلم می خواهد بدانم. در دنیای امروز، زنانی هستند که این را تجربه می کنند. زنانی مستقل با تنهایی پرشکوه... البته ناگفته نماند که اغلب آدم ها، تنهایی ملال آور دارند... .
چقدر کلمه ی تنهایی بار منفی با خود دارد. باید کلمه ی بهتری برای حس استقلال و بی نیازی به دیگران و در عین حال، بی کس نبودن پیدا کرد....
تنهایی.. فرصتی ست برای بازنگری.!