من و مادرم ذهن های به هم متصل داریم. یعنی چه؟ یعنی همزمان به یک چیز مشترک فکر می کنیم. مثلا دیشب من از ذهنم گذشت که چه خوب است ناهار فردا کتلت بخوریم ولی بعد به خودم گفتم نه سخت است ولش کن. فردا صبح به آشپزخانه آمدم و مادرم را دیدم، گفت: "امروز میخوام کتلت درست کنم، گوشتش رو هم گذاشتم یخش باز بشه." با وجود این که این چند روز هیچ حرفی یا سخنی در مورد کتلت! به میان نیامده بود. عجیب است نه؟
این اتفاق اولین باری نیست که می افتد. به نظر مادرم ما با هم تله پاتی داریم. برای من خنده دار است و همینطور جذاب. دیگر عادت کرده ایم به این اتفاقات. لازم نیست حرف زیادی با هم بزنیم، چون ذهن هایمان به هم متصل است. هر چه من به آن فکر می کنم او هم به همان فکر می کند. بیشتر اوقات هم در مورد غذا است البته نه همیشه. واقعاً دوست دارم بدانم این اتفاق چگونه رخ می دهد.