Mind-Games Forever

playing the

Mind-Games Forever

playing the

ممنون 1399 عزیزم

سال 99 کم کم به پایان می رسد. امسال یکی از بهترین سال های زندگی ام بود.  چیزهای بسیاری در مورد خودم و زندگی آموختم و تجربه کردم که عالی بودند. بیشتر از دو ماه تمام برای خودم و خودم وقت گذاشتم و روی سلامت ذهن و جسمم کار کردم، سالم ترین غذاها رو خوردم و بهترین ورزش ها رو انجام دادم. خیلی راضی بودم از 1399.

واقعا سپاسگزارم به خاطر همه چیزهایی که آموختم و به دست آوردم و مهم تر از همه اینکه امسال عاشق شدم. 

زتدگی واقعا زیباست هزار بار برای این فرصت متشکرم. دوست دارم در سال 1400 نه فقط دو ماه بلکه تمام سال رو به این تجربه ها و کشف و شهودهای انسانی ام بپردازم. 

اگر من آدم خوبی باشم، برای دیگران هم خوب خواهم بود، پس چه بهتر که همه ما از خودمان بهترین مراقبت ها را داشته باشیم. 


محل کاری برای من

محل کار من یک جای خاص است و در آن با عجیب و غریب ترین آدم های دنیا سروکار دارم که مشتریان ما هستند. فکر میکنم هزاران آدم از جاهای مختلف دیده ام و میتوانم بگویم حدود 40تا 50 درصد آنها عجیب و غریب و 20درصدشان رسما دیوانه بودند. دیوانه یعنی واقعا اشخاصی که دارای مشکل یا پدیده های روانی هستند. گاهی اوضاع انقدر حاد می شود که احساس میکنم که در تیمارستان کار میکنم. ولی اکثر مواقع شرایط خوب است و با آن سازگارم. 

جالب اینجاست که هر دیوانه ای منحصربفرد است و ویژگی های خاص خود را دارد. از این بین تا حالا تعداد اندکی بودند که باعث ترسم شدند. اغلب آنها بی آزار هستند و بیشترین رنج این پریشانی شان، گریبانگیر خودشان می شود.

مردی بود حدودا 50 ساله که چند مشکل داشت: وسواس شدید، دست هایش از بس شسته شده بودند سفیدک زده بودند، او همچنین عادت داشت ساعت های طولانی در یک اتاق کوچک راه برود یا تمام شب را در حمام به سر کند. اما آزارش به کسی نمی رسید و صدایش را نمی شنیدی.

البته این مورد بسیار افراطی بود. موارد دیگر هم داشتیم که در اثر امتحان کردن دراگ های مختلف،پس از مدتی کاملا از حالت عادی خارج شده بود. دختری که ناگهان روی زمین میخوابید و جیغ می زد، مردی شدیدا و بی نهایت هیز که بیمارگونه به هر زنی که از جلوش رد میشد زل میزد چنان برانداز می کرد حتی به قیمت خم شدن گردنش تا حد شکستن. واقعا عجیب بود. 

این آدم ها را تا مدتی تحمل میکردیم و بعد که از حد خود برای بار چندم خارج شدند، بیرونشان می کردیم. 

نکته مشترک جالب تمام آنها این بود که هیچ کدام از این افراد قبول نداشتند که مشکل دارند، بلکه تصور می کردند که نرمال هستند و مورد ظلم دیگران واقع شده اند.

در این شغلم خیلی چیزها آموختم و هر روز بیشتر می آموزم. اینکه آدمها چقدر خاص هستند، هر کدام رنگ متفاوتی دارند. با بعضی ها میتوانم به سادگی ارتباط برقرار کنم اما با بعضی دیگر اصلا. 

خلاصه دنیای عجیبی داریم و از این شغل متنوع و »پربالاپایینم« راضی ام. 

میتوانم یک سریال جذاب از روزهای کارم بسازم. 


ممنون متشکر مرسی سپاس تنکیو دنکه گراتزی شیشیه سپاسیبا آریگاتو گراسیاس

امروز می خوام واقعا از دل بگم که عاشقش هستم. پسر خیلی خوبیه برای من. تا حالا توی زندگیم همچین حسی نداشتم و چقدر این حس درسته درسته حقیقت داره.

از تمام هستی ممنونم که این عزیز رو سر راه من قرار داد. واقعا از شواهد و قرائن می بینم که تمام دنیا و مافیها دست به دست هم دادند تا این عزیزقلبم بیاد پیش من. خیلی خوشحالم و هزاران بار شکر می کنم. یقین دارم که این عشق ما، دنیا رو جای بهتری خواهد کرد.