Mind-Games Forever

playing the

Mind-Games Forever

playing the

 من عاشق زبان فارسی هستم. از بازی کلمات و چیدمان آن ها کنار هم لذت می برم. زبان فارسی شاید یکی از چیزهایی است که تا حدی خوب بلدم و نوشتن آن را هم خیلی دوست دارم. آنقدر این زبان برایم جذاب است گاهی که متنی یا نکته ای ظریف و زیبا به زبان فارسی توجه ام را جلب می کند و برای چند لحظه زیبایی اش شگفت زده ام می کند. حتی کلمه های روزمره (که آنقدر استفاده شان کرده ایم که برایمان عادی شده اند)، وقتی کمی به معنا و ترکیبش فکر میکنی تازه در میابی که چه قدر شیرین و جذاب است. تصور میکنی که چه آدم ها، چه پدیده ها و چه اتفاقاتی در تاریخ منجر به شکل گیری این کلمه یا عبارت شده اند. سوالی که الان به ذهنم رسید: آیا زبان توسط آدم ها یا به وسیله آدم ها شکل گرفته است؟ چه کسی در آن روز اول تصمیم گرفته است که اسم فلان میوه سیب باشد و بیس نباشد؟

بعضی وقت ها احساس میکنم که کلمات خودشان به دست من جاری می شوند و در کنار هم می نشینند. من فقط مسئول به دست گرفتن خودکار هستم همین. 

بگذریم...

یک سال گذشته از آخرین بار که این جا نوشته م. زمان به سرعت میگذرد، کاملاً غرق در مشغولیات زندگی هستم. دیگر سرعت گذشت زمان، حیرت زده ام نمی کند. همچنان وقت زیادی را تلف میکنم و «عادت های بیمارگونه» دارم: عبارتی قشنگ برای اعتیاد. از بچگی همین طور بود: اول جویدن ناخن ها بود بعد که به زحمت آن را کنار گذاشتم، جویدن لب شروع شد و در دوران دبیرستان بازی کردن با موها به آن اضافه شد و تا الان ادامه دارد. تصور کن که بیست و پنج سال است که این عادت ها ادامه دارند. جایی خواندم که این ها، «رفتارهای تکراری» به خاطر اختلال کمبود تمرکز هست و با دارو حل میشود. 

ولی به تشخیص خودم (چون دکتر و دانشمند هستم) دارو لازم ندارم. فقط یک فرشته لازم دارم که چوبک جادوییش را دوبار آرام روی هوا تکان دهد، جرقه های ریزی از آن بیرون بپرد و این اختلال من حل شود. تمام