Mind-Games Forever

playing the

Mind-Games Forever

playing the

قاب خاکی

روی خارهای این جاده 

که هر لحظه از زهر هوایش سیرابم کرد

قطره هایش چشیدم با هزار زبان ،

آن آب تلخ عطش افزا، جانم می گرفت هر ثانیه

ثانیه ها به درازای قرن ها کش می آمدند.


"اشک، راه تماشا گرفته،"

در چشم انداز، آرامی  یافت نمی شد.


دست های او دور بود، دور...

شکسته های تن من در هر سو پراکنده، پراکنده...

در میان گرد و خاک بی مرز  این جاده...


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد