در دوران کرونا به سر می بریم. شاید بد نباشد کمی در این باره بنویسم. درست پارسال همین موقع دنیای دیگری داشتیم. خبری از فاصله گذاری بین آدم ها نبود، کسی ماسک استفاده نمی کرد، همه راحت روبوسی و بغل می کردند و دست می دادند. اما دنیا خیلی عوض شده، ترس و شکاکیت بین آدم ها موج می زند وقتی توی خیابان از کنار هم رد می شوند. پدر و مادرها از همدیگر و از فرزندانشان دوری می کنند و می ترسند.
قرنطینه خیلی ها را که برای تفریح به خیابان می آمدند خانه نشین کرده است. دیگر چندان خبری از آدم های خوشگذران توی خیابان نیست. حتی به نظرم تعداد زن ها توی خیابان مسیرهای روزمره کمتر شده است. انگار توی خیابان که راه می روم، تنها زن آنجا هستم. مردها ، آدم ها انگار عجیب و غریب به آدم نگاه می کنند. خودمن ارتباط با آدم ها برایم سخت تر شده است. مخصوصا این روزها که هوا سرد و آلوده است، کمتر بیرون می روم و ترجیح می دهم در خانه بمانم. از در خانه که بیرون می روی حتمن باید ماسک داشته باشی و گاهی اکسیژن کم می آوری. ماسکت را برمیداری برای چند قدم تا نفس بکشی ولی عجیب و غریب نگاه می کنند. دوران خاصی از تاریخ انسان ها است ولی خب قطعا برای تاریخ، چیزی نیست. این شرایط هم تمام می شود .. در انگلستان اولین واکسن ها را می زنند ولی شاید چهره ی زمین برای مدتی تغیر کرد. جالبترین قسمت آن برای من این بود که در بعضی جاها طبیعت با غیبت انسان، شروع به بازسازی خود کرد. حیوانات به سکونت گاه هایی که از آن رانده شده بودند بازگشتند. اما این همه ماسک و پلاستیک که در دوران کرونا استفاده می شود حتمن ضرر جدی به محیط زیست خواهد زد.
این روزها مترو فقط تا ساعت ۸ونیم شب کار می کند و خودروهای شخصی از ساعت ۹شب تا ۴صبح اجازه تردد ندارند. جالب است که قبل از ۹ شب چنان ترافیکی قسمت های مرکزی شهر را قفل میکند، که نظیرش را فقط در روزهای پایان سال و نزدیک عید نوروز می بینیم.
این ویروس که آنقدر ریز است که نمی بینیمش ولی همه می دانند که هست و از آن وحشت دارند. در اعماق قلبم از این ویروس راضی هستم چرا که آن را بخشی از انتقام طبیعت از انسان ها می دانم. خوبی این ویروس این است که عادل است. همه را بدون استثنا در بر میگیرد. انسان مغرور که واقعا فکرش را هم نمی کرد روزی با چنین پدیده ای مواجه شود که تمامی انسان های کوچک و بزرگ و فقیر و غنی در کشورهای توسعه یافته و نیافته را درگیر و درمانده خودش کند و از ترس این ویروس کوچولوی نادیدنی اینطور مجبور شود در خانه بخزد و قایم شود... واقعا طبیعت نشان داد چقدر قدرتمند است.. چیزی که آدم ها آن را فراموش کردند. کاش انسان از این واقعه بیاموزد که اشرف مخلوقات و پادشاه این کره خاکی نیست بلکه به اندازه بقیه جانداران و بی جانان، حق دارد.
یعنی انسان درس عبرت می گیرد؟ فکر نمی کنم.
چیز جالب دیگر این است که چه عشق ها و چه بچه هایی در این دوران به وجود آمدند از صدقه سر کرونا. خیلی ها طلاق گرفتند چون تحمل یکدیگر را نداشتند.