در یک کوچه بودم. فیلم «یه حبه قند» از آسمان پخش می شد. دوستی گفته بود: تمام فیلم می ارزد به یک صحنه اش. همان صحنه در حال پخش از آسمان بود؛ نما از بالا، یک قایق ران که در در قایق پارو می زند و یک شیر نر که در کنار قایق کرال پشت می رود. هر دو با جدیت به کار خود مشغول اند.